WoNdErLaNd سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 21:31 :: نويسنده : romina
بسیجیه سوار تاکسی میشه ؛ نقطه؟ چین خوشه ؟ چین پاور؟ چین گل؟ چین دست ؟ چین مو؟ چین عرق؟ چین ته ؟ چین دامن ؟ چین چین ! ببین چین تا کجای زندگیمون نفوذ کرده !
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 20:59 :: نويسنده : romina
قایقی خواهم ساخت, خواهم انداخت به آب .... !
یکی از دیالوگ های خیلی زیبا بین فامیل دور و آقای مجری در برنامه نوروزی کلاه قرمزی آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟ فامیل دور: واسه بهار .از در بسته دزد رد میشه ولی از در باز رد نمیشه. وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر میکنه یکی هست که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر میکنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون تو هست ُ میره سراغشون دیگه. در باز ُ کسی نمیزنه. ولی در بسته رو همه میزنند. خود شما به خاطر اینکه بدونی توی این پسته دربسته چیه، میشکنیدش. شکسته میشه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته میمونه. یه سری از دلها درشون بازه. میفهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دلها هست که درش بسته اس. اینقدر بسته نگهش میدارند که بالاخره یه روز مجبور میشند بشکنند و همهچی خراب میشه. آقای مجری: در دل آدم چهجوری باز میشه؟
از گورخر پرسیدم با بدی با عادت های خوب؟ سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, :: 13:32 :: نويسنده : romina
شاگرد زبان نفهم
استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟ شاگرد: عروسی استاد: نخیر منظورم اینست که چكاره میشوی ؟ شاگرد: داماد استاد: منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟ شاگرد: زن ميگيرم استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟ شاگرد: عروس ميارم استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟ شاگرد : نوه نشستیم با فک و فامیل اسم فامیل بازی میکنیم داییم میوه از ‘ی’ نوشته «یه کیلو خیار»!! هیچ جوریم زیر بار نمیره که قبول نیست!! شنبه 4 شهريور 1391برچسب:, :: 12:49 :: نويسنده : romina
چند شب پیش در میان مریض ها منشی ام وارد شد گفت یک آقایی که ماهی بزرگی در دست دارد آمده است و می خواهد شما را ملاقات کند. جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 14:34 :: نويسنده : romina
متولد کدوم ماهی؟!
ژانویه: بامزهترین فوریه: دیوونهترین مارس: جذابترین آوریل: شیرینترین می: مهربونترین ژوئن: جدیترین جولای: زیباترین آگوست: سکسیترین سپتامبر: رمانتيکترین اکتبر: کمالگرا نوامبر: بهترین دسامبر: عاشقان تمامعیار شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : romina
این اولین ترولمه.چطوره؟خوبه؟اگه دوستش داشتین حتما کپیش کنین جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, :: 17:50 :: نويسنده : romina
چرا میگن طرف مثل بچه خوابش برده در حالیکه بچه ها هر دو ساعت یک بار از خواب بیدار می شن و گریه می کنن؟ چرا وقتی باطری کنترل تلویزیون تموم می شه دکمه های اونو محکمتر فشار میدیم؟ چرا برای انجام مجازات اعدام با تزریق آمپول سمی، از سرنگ استریل استفاده می کنن؟ چرا تارزان ریش و سیبیل نداره؟ آیا میشه زیر آب گریه کرد؟ چطور ممکنه که انسان اول به فضا سفر کرد و بعدا به فکرش رسید که زیر چمدون چرخ بذاره؟ چرا مردم وقتی می خوان بپرسن ساعت چنده به مچ دستشون اشاره می کنن ولی وقتی می خوان بپرسن دستشویی کجاست به پشتشون اشاره نمی کنن؟ چرا گوفی روی دو پا راه میره ولی پلوتو روی چهار دست و پا، مگه هردوشون سگ نیستن؟ اگر روغن ذرت از ذرت تهیه میشه و روغن سبزیجات از سبزیجات، پس روغن بچه از چی تهیه می شه؟ تا حالا توجه کردید که اگر در صورت سگ ها فوت کنید دیوونه می شن ولی اگر با ماشین بیرون برن دوست دارن سرشونو از پنجره بیارن بیرون؟ .. پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : romina
دهها سال پيش يعنی زمان سلطنت رضا شاه بر می گردد ! نقل می کنند که در زمان رضاشاه بدليل کمبود اسلحه، بعضی از پاسبانهايی که گشت می دادند فقط غلاف خالی اسلحه يعنی همان جلدی که اسلحه در آن قرار می گيرد را روی کمرشان می بستند و در واقع اسلحه ای در کار نبود.
طرف "خالی بسته" و منظورشون اين بود که فلان پاسبان اسلحه ندارد و غلاف خالی اسلحه را دور کمرش بسته به اين معني كه در واقع برای ترساندن ما بلوف می زند که اسلحه دارد و روی همين اصل بود که واژه خالی بندی رواج پيدا کرد. پيوندها
نويسندگان |
|||||
![]() |