WoNdErLaNd
جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 21:25 ::  نويسنده : romina

         به یارو میگن بهترین شهر دنیا کجاست؟ میگه.سانفرانسیسکو میگن بنویسش میگه غلط کردم. قم

 

·         به غضنفر میگن خسته نباشی میگه اگه باشم ، چه غلطی میکنی ؟!

 

·         از بنده خدا می پرسن نظرت راجع به زلزله چیه ؟میگه طرح خوبیه ، تکان دهنده ست 

 

·         یارانه نماز جماعت هم برداشته شد از این پس خود نمازگذار باید حمد و سوره را بخواند !

 

·         به یه بنده خدا میگن سوره توحید رو تفسیر کن میگه : فکر کنم خدا قفلو داده به احد، احد داده به صمد ، صمد قفلو برده نیاورده کفر احدو دراورده

 

·         روش دفع انگل: 3 روز فقط چایی و بیسکویت میخوری،‌ روز 4 فقط چایی میخوری در این موقع کرم میاد بیرون و میپرسه پس بیسکویت کو؟ میگیریش.

 

·        

·        

 

 

·         به غضنفر میگن : وبا اومده .
میگه : چیچی آورده ؟!

 

·         یارو کولرش خراب میشه. به خونواده ش می گه: مگه صد بار بهتون نگفتم، چهار نفری جلوی کولر نشینین.

 

·         یه روز سوپوره  میاد دمه خونه ی بنده خدا میگه : آشغال دارین؟ بنده خدا داد میزنه: خانوم توی خونه آشغال داریم ؟

زنش میگه: آره داریم . بنده خدا میگه: آره داریم، نمی خوایم!!!!!

 

 

·         

 

·         التماس یک لر به دستگاه خود پرداز:
جان مادرت غلط کردم پول نمی خوام گواهینامه ام را پس بده

 

 

·     ·         به یه نفر می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟
می گه: خسته نباشید!

 

·         یكی از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. می گه: آهان فهمیدم، شلنگ!

 

·         یه خره با حسرت به یه اسبه نگاه می کنه و میگه: ای کاش تحصیلاتم رو ادامه می دادم

 

 

 

·         

·         استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه این که روز تولدم بارون میومده. برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده!

 

 

 

·        

 

·         یه یارو میره تهران به راننده تاکسی میگه :میدان امام حسین رو بلدی؟ راننده:اره من خودم بچه امام حسینم.یارو اشک تو چشاش جمع میشه میگه :علی اصغر خودتی چقدر بزرگ شدی؟

 

 

 

·         بنده خدا :آقا این همسایه مون ساعت 2 نصفه شب هی با مشت میكوبید به دیوار خونمون مرتیکه! دوستش:عجب آدم های مردم آزاری پیدا میشن.حتماً نذاشتن بخوابی دیگه؟

بنده خدا :نه !!!!! خوشبختانه خواب نبودم ! داشتم شیپور تمرین می كردم!!!!

جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 21:22 ::  نويسنده : romina

آورده اند روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر می کردندی و به ریل قطاری رسیدندی که ریزش کوه آن را بند آورده بودی.

 و ناگهان صدای قطاری از دور شنیده شد. شیخ فریاد برآورد که جامه ها بدرید و آتش بزنید که این داستان را قبلن بدجوری شنیده ام. 

و مریدان و شیخ در حالی که جامه ها را آتش زده و فریاد می زدند ، به سمت قطار حرکت کردندی.

 مریدی گفت:" یا شیخ ! نباید انگشت مان را در سوراخی فرو ببریم؟" شیخ گفت:" نه! حیف نان! آن یک ‏داستان دیگر است." 

راننده ی قطار که از دور گروهی را لخت دید که فریاد می زنند، فکر کرد که به دزدان زمینی سومالی برخورد کرده و تخت گاز داد و قطار به سرعت به کوه خوردی و همه ی سرنشینان جان به جان آفرین مردند. 

شیخ و مریدان ایستادند و شیخ رو به مریدان گفت:" قاعدتن نباید این طور می شد!" سپس رو به پخمه کردی و گفت:"تو چرا لباست را در نیاوردی و آتش نزدی؟" 

پخمه گفت:"آخر الان سر ظهر است! گفتم شاید همین طوری هم ما را ببینند و نیازی نباشد

جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 18:31 ::  نويسنده : romina

 

دلیل اصلی دیده نشدن لوگوی پپسی در ایران

Inline image 1پپسی جان دمت گرم
امشب بعد مدتها دختر همسایه رو بالاپشت بوم دیدم عجب داااافیه
Inline image 2گزیده ای از اعتراض ایرانی ها روی پیج پپسی:

 تو روحتون
 ویوا زمزم
 ویوا اشی مشی
 ویوا ساندیس

 ببین منو نه ببین ؟
 فردا شب عکسه عمتو میخوام بندازم رو ماه برو حال کن

 ﺧﻠﯿﺞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﻮﮐﺎ!!!

 تا خون در رگ ماست ... کوکاکولا رهبر ماست :)))

 من که میدونم الان لوگوی پپسی رو انداختن رو ماه، تو ایران ماه فیلتره ما نمیتونیم ببینیم!



به خبری که هم اکنون به دستمان رسید توجه فرمایید

 رئیس کارخانه پپسی, ضمن معذرت خواهی از مردم غیور ایران؛
 اعلام کرد: فردا ظهر ساعت 14:30 فیلم تایتانیک بدون سانسور با زیر نویس فارسی در خورشید پخش میشود


امشب ماه یه همچین قیافه ای داشت !!
Inline
image
3Inline image 4Inline image 5

پپسی : من داشتنه هرگونه عمه و خاله رو تکذیب میکنم ،نوشابه هارو بریزین همونجا که سوخته :دی


شركت پپسي كولا نام محصولاتش را در ايران به پپسي اسكولا تغيير داد!



الان رفتم سر یخچال ، یه قوطی پپسی بود ، خیلی تشنم بود قوطی رو برداشتم و درسته انداختم تو سطل آشغال !

نصر من الله و فتح القریب ... مرگ بر این پپسی مردم فریب

--

 

♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪♪

 

 

جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 17:39 ::  نويسنده : romina
جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 15:25 ::  نويسنده : romina
جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : romina

حقایقی جالب از زندگی


At least 5 people in this world love you so much they would die for you
حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند

At least 15 people in this world love you, in some way
حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند

The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like you
تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می‌خواهد دقیقاً مثل تو باشد

A smile from you, can bring happiness to anyone, even if they don't like you
یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود
حتی کسانی که ممکن است تو را نشناسند

Every night, SOMEONE thinks about you before he/ she goes to sleep
هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می‌کند

You are special and unique, in your own way
تو در نوع خود استثنایی و بی‌نظیر هستی

Someone that you don't know even exists, loves you
یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی‌اطلاع هستی

When you make the biggest mistake ever, something good comes from it
وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می‌دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود

When you think the world has turned it's back on you, take a look
you most likely turned your back on the world
وقتی خیال می‌کنی که دنیا به تو پشت کرده، کمی فکر کن،
شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده‌ای

Always tell someone how you feel about them
you will feel much better when they know
همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن،
وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند احساس بهتری خواهی داشت

If you have great friends, take the time to let them know that they are great
وقتی دوستان فوق‌العاده‌ای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق‌العاده هستند

شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 18:11 ::  نويسنده : romina

 

دانلود موزیک ویدیو بسیار زیبا و دیدنی Gotye بهمراه Kimbra به نام Somebody That I Used To Know

این ویدئو بسیار زیبا رو از دست ندید. این ویدئو 160 میلیون بازدید در یوتیوب دارد.

 

دانلود از طریق سرور اصلی سایت | لینک مستقیم

عنوان

Gotye Ft Kimbra

HD1080P


Download

 

 

 

اینهم لینک دانلود اهنگ:

 

 

 

شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 15:27 ::  نويسنده : romina

شنبه 13 خرداد 1391برچسب:, :: 12:12 ::  نويسنده : romina

Ice Age Short Movies BRRip (2002-2010) Mkv

|دانلود با لینک مستقیم از سرور سایت|

|به همراه دانلود از سرور تورنت اختصاصی دانلودها|

 

scrat short movies cover دانلود انیمیشن های کوتاه عصر یخبندان Ice Age Short Movies 2010

 

نام انیمیشن: Ice Age Short Movies

ژانر: انیمیشن ، انیمیشن کوتاه ، کمدی

سال انتشار: ۲۰۰۲-۲۰۱۰

حجم: ۱۴۰ مگابایت

کیفیت: BRRip

خلاصه داستان: انیمیشن فوق العاده زیبا و دوست داشتنی عصر یخبندان از سال ۲۰۰۲ انقلابی تازه در عرصه ی انیمیشن ایجاد کرد. این انیمیشن از شخصیت های کارتونی متفاوتی تشکیل شده است. یکی از این شخصیت ها ، Scrat می باشد که همواره دنبال یک چیزی مانند فندق می دود و هیچ موقع به آن نمی رسد و در راه رسیدن به آن موانع و حوادث جالبی روی می دهد و …



ادامه مطلب ...
جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, :: 22:0 ::  نويسنده : romina

جمعه 12 خرداد 1391برچسب:, :: 14:2 ::  نويسنده : romina

سایه‌های سیاه (به انگلیسی: Dark Shadows) فیلمی کمدی- ترسناک است که بر اساس مجموعه‌ای گوتیک (۱۹۶۶-۱۹۷۱) به همین نام ساخته شده‌است. کارگردان فیلم تیم برتون است و نقش اول فیلم، جانی دپ در نقش خون آشامی ۲۰۰ ساله به نام بارناباس کالینز است.این فیلم غروب ۱۰ می ‌۲۰۱۲ اکران شد.

برای دانلود تریلر فیلم و دیدن خلاصه داستان  به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 22:19 ::  نويسنده : romina

وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین آدم ها رد میشی.

   
    هیچ‌گاه نجابت و تواضع دیگران را به حساب حماقت‌شان نگذارم.

    اگر موفق شده ای کسی را فریب دهی، گمان نبر که او احمق است...دریاب که بیش از آنچه که شایستگی داری به تو اطمینان کرده است.


   
    از درد های کوچک است که آدم می‌نالد. وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می‌شود.

   
    پیروزی یعنی؛ توانایی رفتن از یک شکست، به شکستی دیگر بدون از دست دادن اشتیاق.

    بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته ‌باشد، نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

    تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی! یکی دیروز و یکی فردا!

    هرگز خوشبختی خود را نمیشناسی، اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان توست.

    کسی باش که عمری با تو بودن، یک لحظه و لحظه ای بی تو بودن، یک عمر باشد.

    تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند.

    آن اندازه که خود را فریب و گمراه می‌کنی، هیچ دشمنی نمی‌تواند.
 
    اگرمی‌خواهی محال‌ترین اتفاق زندگیت رخ بدهد، باور محال بودنش را عوض کن.

    تفاوت در این است که برنده می‌گوید؛ مشکل است، اما ممکن. بازنده می‌گوید؛ ممکن است، اما مشکل.

    زندگی قانون باورها و لیاقت‌هاست، همیشه باور داشته باش، لایق بهترین‌هایی.

       از خدا می‌خواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنرا که تو آرزو داری ! زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار...


پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 22:18 ::  نويسنده : romina

خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های 4 ساله کار میکرد میخواست چکمه های

یه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار...و خم و راست شدن،

بچه رو بغل ميكنه و ميذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها

 رو  پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که ...

هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه ميگه این چکمه ها لنگه به لنگه است .

خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشید

تا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد .

 گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه

ولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو  پای این کوچولو بکنه

که بچه ميگه این بوتها مال من نیست. 

خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره با زحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.

وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم....

مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت

 خب حالا دستکشهات کجان؟

توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه

پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 22:14 ::  نويسنده : romina

Picture of a Donkey
Kicking out one Hind Leg
 
خدا خر را آفرید و به اوگفت:
تو بار خواهی برد، از زمانی که 
تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی 
که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر 
پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو 
علف خواهی خورد و از عقل بی بهره 
خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی 
کرد و تو یک خر خواهی 
بود. 

خر به خداوند پاسخ  داد: خداوندا!من می خواهم خر باشم، 
اما پنجاه سال برای خری همچون من 
عمری طولانی است.پس کاری کن فقط 
بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی 
خر را برآورده کرد
 
excited alert puppy wagging
            his tail with a bone in his mouth
 
 
خدا سگ را آفرید و به او  گفت:
 تو نگهبان خانه انسان خواهی 
بود و بهترین دوست و وفادارترین 
یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که 
به تو می دهند خواهی خورد و سی سال 
زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی 
بود. 

سگ به خداوند پاسخ  داد:
خداوندا!سی سال زندگی عمری 
طولانی است.کاری کن من فقط پانزده 
سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را 
برآورد... 

Picture of a Cute Little Monkey with Big
            <br /> Ears
 
 
خدا میمون را آفرید و به  او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از 
این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و 
برای سرگرم کردن دیگران کارهای 
جالب انجام خواهی داد و بیست سال 
عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی 
بود. 

میمون به خداوند پاسخ  داد:
بیست سال عمری طولانی است، من 
می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند 
آرزوی میمون را برآورده 
کرد. 

و
goofy
            looking man with his tongue hanging out wearing a smiley face tie
سرانجام خداوند انسان را آفرید و  به او گفت:
تو انسان هستی.تنها 
مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره 
زمین.تو می توانی از هوش خودت 
استفاده کنی و سروری همه موجودات 
را برعهده بگیری و بر تمام جهان 
تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر 
خواهی کرد. 

انسان گفت:سرورم!گرچه من 
دوست دارم انسان باشم، اما بیست 
سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی 
سالی که خر نخواست ، آن پانزده 
سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که 
میمون نخواست زندگی کند، به من 
بده. 

و 
خداوند آرزوی انسان را برآورده 
کرد... 

و 
از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست 
سال مثل انسان زندگی می 
کند!!! 

و
 
Picture of a Father Giving his Son a Horse Ride
پس از آن،ازدواج می کند و سی سال 
مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می 
کند ، و مثل خر بار می 
برد

و
frantic dad trying to multi task
            and work on the computer and iron at the same time with children causing
            chaos
 
 
پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، 
پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در 
آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و 
هرچه به او بدهند می 
خورد...!!!
و
Picture of an Angry Old Man
            Waving his Cane
وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون 
زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به 
خانه آن دخترش می رود و سعی می کند 
مثل میمون نوه هایش را سرگرم 
کند...!!!

پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : romina

یارو زبونش می‌گرفته،
 
میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟
 
کارمند داروخونه می گه:
 
دیب دیگه چیه؟
 
یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
 
کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟
 
یارو می گه: بابا دیب،دیب!
 
طرف می‌بینه نمی فهمه،می ره به رئیس داروخونه می گه.
 
اون میآد می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟
 
یارو می گه: دیب!
 
رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟
 
یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.
 
رئیس داروخونه می گه:
 
تو مطمئنی که اسمش دیبه؟
 
یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟
 
رئیس هم هر کاری می‌کنه،
 
نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.
 
یکی از کارمندای داروخونه
 
میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.
 
رئیس داروخونه که خیلی
 
مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش.
 
می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟
 
یارو می گه: دیب!
 
کارمنده می گه: دیب؟
 
یارو: آره.
 
کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟
 
یارو میگه: آره،همونه.
 
کارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟
 
همه خیلی خوشحال شدن که
 
بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی
 
یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.
 
همه جمع می شن دور اون
 
کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟
 
کارمنده می گه: دیب!
 
می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟
 
می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!
 
رئیس شاکی می شه و میگه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟
 
کارمنده می گه: تموم شد.
 
آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!
 
.
 
.
 
.
 
*دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه*

درباره وبلاگ


why do we close our eyes when we pray,cry,kiss or dream?because the most beautiful things in life are not seen but felt only by heart
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 306
تعداد نظرات : 110
تعداد آنلاین : 1


Doctor Who Tardis, Dalek, Doctor Cursors