WoNdErLaNd
دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:22 ::  نويسنده : romina

 


 

یک شنبه 24 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : romina
شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:55 ::  نويسنده : romina

سلام گلم چطوری؟ از دیشب تا حالا فقط به u فکر می کردم. تمام فکر و ذهنم مشغوله u بود.امروز فردا هم می خوام به v.w.y.z فکر کنم
.
.
.

اس ام اس رسید ، عمو قلی دید، هیشکی ندید ، میرزا خندید ، گربه پرید؟ اقا مجید اهی کشید وقتی وحید از راه رسید پرید یه رادیو خرید بعدشم از اخبار شنید. این اخبار سر کاری بید ، رفت و خوابید
.
.
.

مشترک عزیز این اس ام اس را تنها افراد خوش تیپ و خوشگل میتوانند بخوانند×*%^$۴$۴+! چیه نکنه توقع داری بتونی بخونیش
.
.
.

توی حوضی که ماهی نباشه قورباغه سالاره ! . . . . . چاکرتیم سالار !
.
.
.


میدونی من دوست دارم من عاشقتم میمیرم برات میبوسمت . . . چند تا میم داره ؟
.
.
.

نمیدانم تا کدامین طلوع خواهم ماند و در کدامین غروب خواهم رفت.اما امیدوارم تا اخرین لحظه ای که در این دنیا هستم تو را سر کار بگذارم !
.
.
.
اگه یه روز فکر کردی که یه نفر هر جا می ری دنبالته و هر مشکلی واست پیش میاد واسش مهمه و میخواد بهت کمک کنه مطمئن باش که اون من نیستم !
.
.
.

اگه از کنار خر رد شدی عر عرکرد . . . بدون زوج مورد علاقشو پیدا کرده …!!!
.
.
.

گلی گم کرده ام در باغ هستی ………….. خودت رو لوس نکن اون گل تو نیستی !
.
.
.
راه رفتنت آخرشه خونت چقدر قشنگه ناقلا شنا کردنم که بلدی! رفتارت منو کشته چقدر با متانت و صبوری خیلی بلایی لاک پشت
.
.
.

ا شرمنده که SMS خالی بود، ولی عوضش پریدن شما روی گوشی عالی بود!
.
.
.

سیب، هلو، موز، آناناس، انجیر، پرتقال… این همه میوه… تو چرا شبیه شلغم شدی؟
.
.
.
حیف که فقط تو یکی رو دارم …….. اگه از تو یه عالمه داشتم …. تا حالا یه گاوداری زده بودم …

شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : romina

charli.jpg

 

 

من اگر پيامبر بودم، رسالتم شادمانى بود بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن كودكان... نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده ميدادم...تنهامى آموختم انديشيدن را و "انسان" بودن را...

)چارلي چاپلين(

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:58 ::  نويسنده : romina

پسر: با شکم خالی چند تا سیب میتونی بخوری؟
دختر: شش تا!
پسر: فقط یکی میتونی چون موقع خوردن سیب دوم شکمت دیگه خالی نیست
دختر: چه جلب حتما برای دوستام تعریف میکنم
دختر: با شکم خالی چند تا سیب میتونی بخوری؟
دختر دوم: ده تا
دختر: اه، اگه میگفتی شش تا، یه معمای جالب میشد...

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:54 ::  نويسنده : romina

رابطه زیبای اعداد و زاویه ها که تا کنون نمی دانستید!

  میخوام توجه تون رو به رابطه زیبای اعداد و زوایا جلب کنم!

سوال کلیدی: چرا 1 "یک" ــه؟ چرا 2 "دوئـــه" و....

من دیگه توضیح نمیدم خودتون ببینید...

http://www.iranhall.com/news/upload/84652-2012-5-8-9-18-52.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/395885-2012-5-8-9-19-7.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/257717-2012-5-8-9-19-20.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/955318-2012-5-8-9-19-34.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/427334-2012-5-8-9-19-45.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/937114-2012-5-8-9-19-56.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/552334-2012-5-8-9-20-17.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/769298-2012-5-8-9-20-37.gif

 

http://www.iranhall.com/news/upload/639522-2012-5-8-9-20-54.gif

پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:51 ::  نويسنده : romina

قسمتي از كتاب کاش حقیقت داشت__مارك لوي 

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتادوشش هزاروچهارصد دلار پول می گذاره ولی دوتا شرط داره. یکی اینکه همه پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافهٔ پول را به حساب دیگه ای منتقل کنی. هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه. شرط بعدی اینه که بانک می تونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه  تموم شد. حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟ او زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز نداشت و سریعا .....«همه ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: زمان. این حساب با ثانیه ها پر می شه.هرروزکه از خواب بیدار میشیم هشتادوشش هزارو چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هرروز صبح جادو می شه و هشتادوشش هزاروچهارصد ثانیه به ما میدن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیائیم از زمانی که برامون باقی  مونده  بیشترین و بهترین استفاده رو ببریم. (به زیاد کردن آگاهی ، شادی ، زیبائی ، سلامتی خود کمک کنیم.)

یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:17 ::  نويسنده : romina

منبع:http://www.mhbn.loxblog.com/

جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:34 ::  نويسنده : romina

Danny Elfman - The Corpse Bride 2005

عروس مرده (Corpse Bride) فیلمی پویانمایی به کارگردانی تیم برتون و مایک جانسون و محصول سال ۲۰۰۵ کمپانی برادران وارنر آمریکا است.فیلم روایتی بین دنیای زندگان و مردگان است. دنیای بی روح زندگان که در آن رنگ‌ها مرده و انسان‌ها بیمار و رنجورند و دچار روزمرگی و تزویرند و در عوض در دنیای مردگان همه شاد و مهربانند و محیطی با رنگ‌های شاد دارند و بر خلاف زندگان در حال عشق ورزیدنند.

حجم:MB۱٫۷۷
کیفیت:kbps۱۲۸

لینک دانلود مستقیم
Danny Elfman – The Piano Duet

منبع:vmusic.ir

 

چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:53 ::  نويسنده : romina

ورژن جدید موزیک ویدیو فوق العاده زیبای Selena Gomez به نام Hit The Lights با چهار کیفیت …

 بدون تگ تبلیغاتی سایت …

دانلود موزیک ویدئو با کیفیت  HD TV با حجم ۱۰۷ مگابایت

Download

دانلود موزیک ویدئو با کیفیت  عالی با حجم ۵۷ مگابایت

Download

دانلود موزیک ویدئو با کیفیت متوسط با حجم ۳۸ مگابایت

Download


دانلود موزیک ویدئو با قابلیت پخش در تلفن همراه با حجم ۶ مگابایت

Download

چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:24 ::  نويسنده : romina

 نامه به خدا

 

 

کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟

بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.

نامه شماره یک
سلام خدای عزیز

اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی

 

بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد.

 

نامه شماره دو

سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده..
بابی

 

اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.

 

نامه شماره سه

سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی

 

بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو رفت.. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.

بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزديد ) و از کلیسا فرار کرد.

بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.

 

نامه شماره چهار

سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده!!!!

سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:44 ::  نويسنده : romina

سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:40 ::  نويسنده : romina

با نمکه!نیس؟

منبع:www.rselenagomez.loxblog.com

 

دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:17 ::  نويسنده : romina

استاد زبان فرانسه در مورد مذکر یا مونث بودن اسمها توضیح میداد که پرسید :


کامپیوتر مذکر است یا مونث؟
 
همه دانشجویان دختر جنس
رایانه را به دلایل زیر مرد اعلام کردند:
 
- وقتی به آن عادت می کنیم گمان می کنیم بدون آن قادر به انجام کاری نیستم.

- با آن که داده های زیادی دارند اما نادانند.

- قرار است مشکلات را حل کنند اما در بیشتر اوقات معضل اصلی خودشانند.

- همین که پایبند یکی از آنها شدید متوجه میشوید که اگر صبر کرده بودید مورد بهتری از آن نصیبتان می شد.
 
و همه دانشجویان پسر به دلایل زیر جنس رایانه را زن اعلام کردند:
 
- به غیر از خالق آنها کسی از منطق درونی آنها سر در نمی آورد.

- کسی از زبان ارتباطی آنها سر در نمی آورد.

- کوچکترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خود ذخیره می کنند تا بعد ها تلافی کنند.

- همین که پایبند یکی از آنها شدید باید تمام پول خود را صرف خرید لوازم جانبی آنها بکنید .

دو شنبه 11 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:42 ::  نويسنده : romina

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

حتما به ادامه مطلب برید واز بقیه عکس ها دیدن کنید



ادامه مطلب ...
جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:28 ::  نويسنده : romina

چاپلين به دخترش نوشت :تا وقتي قلب عريان كسي را نديدي بدنت را عريان نكن.هرگز چشمانت را براي كسي كه معني نگاهت را نميفهمد گريان نكن.قلبت را خالي نگه دار و اگر روزي خواستي كسي را در قلبت جاي دهي سعي كن فقط 1 نفر باشد و به او بگو تو را كمتر از خدا و بيشتر از خودم دوست دارم!!!

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:25 ::  نويسنده : romina

لطفا دقت کنین بچه ها
 چرا می گویند ” فیلسوف ” و نمی گویند ” گاوسوف ” ؟!
 چرا می گویند ” پیراهن ” و نمی گویند ” جوان اهن ” ؟!
 چرا می گویند ” اتوبوس ” و نمی گویند ” اتوماچ ” یا ” جاروبوس ” ؟!
 چرا می گویند ” خداحافظ ” و نمی گویند ” خداسعدی ” ؟!
 چرا می گویند ” اتومبیل ” و نمی گویند ” اتومکُلنگ ” ؟!
 چرا می گویند ” ماشین ” و نمی گویند “شماشین ” ؟!
 چرا به طراح چنین سوالاتی می گویند ” دیوانه ” و نمی گویند ” غول آنه ” !؟

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:22 ::  نويسنده : romina

به هنگام اشغال روسیه توسط ناپلئون دسته ای از سربازان وی ، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی ، از سربازان خود جدا افتاد .

گروهی از قزاق های روس، ناپلئون را شناسایی کرده و تا انتهای یک خیابان پیچ در پیچ او را تعقیب کردند . ناپلئون برای نجات جان خود به مغازه ی پوست فروشی ، در انتهای کوچه ی بن بستی پناه برد . او وارد مغازه شد و نفس نفس زنان و التماس کنان فریاد زد : خواهش می کنم جان من در خطر است ، نجاتم دهید . کجا می توانم پنهان شوم ؟

پوست فروش پاسخ داد عجله کنید . اون گوشه زیر اون پوست ها قایم شوید و ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد . پس از این کار بلا فاصله قزاق های روسی از راه رسیدند و فریاد زدند : او کجاست ؟ ما دیدیم که وارد این مغازه شد . علی رغم اعتراض پوست فروش قزاق ها تمام مغازه را گشتند ولی او را پیدا نکردند و با نا امیدی از آنجا رفتند. مدتی بعد ناپلئون از زیر پوست ها بیرون خزید و درست در همان لحظه سربازان او از راه رسیدند .

پوست فروش به طرف ناپلئون برگشت و پرسید : باید ببخشید که از مرد بزرگی چون شما چنین سوالی می کنم اما واقعا می خواستم بدونم که زیر آن پوست ها با اطلاع از این که شاید آخرین لحظات زندگی تان باشد چه احساسی داشتید ؟

ناپلئون تا حد امکان قامتش را راست کرد و خشمگینانه فریاد کشید : با چه جراتی از من یعنی امپراطور فرانسه چنین سوالی می پرسی؟

محافظین این مرد گستاخ را بیرون ببرید، چشم هایش را بسته و اعدامش کنید. خود من شخصا فرمان آتش را صادر می کنم .

سربازان پوست فروش بخت برگشته را به زور بیرون برده و در کنار دیوار با چشم های بسته قرار دادند . مرد بیچاره چیزی نمیدید ولی صدای صف آرایی سربازان و تفنگ های آنان که برای شلیک آماده می شدند را می شنید و به وضوح لرزش زانوان خود را حس می کرد . سپس صدای ناپلئون را شنید که گلویش را صاف کرد و با خونسردی گفت : آماده ….. هدف …..

با اطمینان از این که لحظاتی دیگر این احساسات را هم نخواهد داشت، احساس عجیبی سراسر وجودش را فرا گرفت و به صورت قطرات اشکی از گونه هایش سرازیر شد. سکوتی طولانی و سپس صدای قدم هایی که به سویش روانه میشد… ناگهان چشم بند او باز شد. او که از تابش یکباره ی آفتاب قدرت دید کاملی نداشت ، در مقابل خود چشمان نافذ ناپلئون را دید که ژرف و پر نفوذ به چشمان او می نگریست.

سپس ناپلئون به آرامی گفت : حالا فهمیدی که چه احساسی داشتم؟

جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 19:10 ::  نويسنده : romina
 دوستم میخوام یه چیز خیلی مهم رو بهتون بگم ولی قول بدید که به راهنمایی هایی که داده شده عمل کنید:
.
.
.
... .
... ... ... ... .
.
قول دادی ها!!!!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1.باید یه حرف مهمی رو بهت بگم، به شماره 5 نگاه کن
2.برای دونستن جواب شماره 11 رو نگاه کن
3.لازم نیست ناراحت بشی، شماره 15 رو نگاه کن
4.آروم باش، ناراحت نشو، شماره 13 رو نگاه کن
5.اول شماره 2 رو نگاه کن
6.اینقد عصبی نباش،شماره 12 رو نگاه کن
7.میخواستم بگم دوست عزیزم خیلی دوست  دارم !!
8.چیزی که من میخوام بگه اینه که.... باید 14 رو ببینی
9.یه کم تحمل داشته باش، شماره 4 نگاه کن
10.برای بار آخر ، به شماره 7 نگاه کن
11.امیدورام که خیلی ناراحت نشده باشی، 6 رو ببین
12. معذرت میخوام،ولی باید 8 رو نگاه کنی
13.ناراحت نشو دیگه، 10 رو نگاه کن
14.نمیدونم چه جوری بهت بگم، ولی باید 3 رو نگاه کنی
15.حتما خیلی ناراحت شدی، ولی ناراحت نباش، به شماره 9 نگاه کن...
پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 18:2 ::  نويسنده : romina

ﻭﻗﺘﻲ ۵ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ آﻻﺭﻡ ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻢ
ﻭ آﻻﺭﻡ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻲ ﻛﻨﻢ ﺑﻤﺐ ﺧﻨﺜﻲ ﻛﺮﺩﻡ

پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:49 ::  نويسنده : romina

پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:15 ::  نويسنده : romina

مونالیزا در لاس وگاس

afzay.com-monalisa-12.jpg

 

حتما به ادامه مطلب برید و نظر بگذارید!



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:9 ::  نويسنده : romina

من خیلی اینهارو دوست دارم  شما چطور؟هرکدوم رو دوست داشتید تو نظراتون اسمشون رو بنویسید

http://marshal-modern.ir/Archive/2012/3/10/disney-princesses1.jpg

 

برید به ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:30 ::  نويسنده : romina

مردی به همسرش این گونه نوشت:
عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم.
عشق تو
همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد:
عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم.ریز هزینه ها:
2.معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسیدیم.
3..صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد.
4.با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من ایتم های دیگری به او دادم.
5.سایر موارد 40 بوس.
نگران من نباش…هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم.

درباره وبلاگ


why do we close our eyes when we pray,cry,kiss or dream?because the most beautiful things in life are not seen but felt only by heart
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 244
بازدید کل : 22298
تعداد مطالب : 306
تعداد نظرات : 110
تعداد آنلاین : 1


Doctor Who Tardis, Dalek, Doctor Cursors